محل تبلیغات شما

بنویسم.بنویسم که درد، قرصهای لعنتی نبودند که بالاخره تمام شوند. زندگی نبود که روز مرگش فرابرسد. نقاشی نبود که وقتی کشیدم مقابلش بایستم و نگاهش کنم. چیزهای دیگری هم بنویسم. بنویسم از ساعت هشت شب که با خبر مرگ تو از خواب بیدار می شوم و سوال کوفتی ات محکم تر از همیشه توی سرم می کوبد که چرا این زندگی؟ 
بنویسم از کنج این نقطه از انقلاب که دوستش داشتی. بنویسم از اسفند امسال که دیگر در آن نیستی. بنویسم از چشمانت که از همه چیز عبور کرده بودند. بنویسم از حقارت خودمان وقتی در مقابل مرگ عزیزانمان می ایستیم.
بنویسم. بنویسم از چیزهای زیادی. بنویسم از رنج هایی که بردیم. از این بغض خفه کننده لعنتی که نمی رود. نمی رود. نمی رود. 
بنویسم که هنوز هم نمی توانم در مراسم مرگ کسی حاضر شوم. بنویسم که مرگ تو دیگر واقعا خیلی زیاد بود محمد. خیلی زیاد. بنویسم که آدمیزاد بالاخره یکجا باید بایستد و تمامش کند. بنویسم ایست هرچند که تو عبور کردی. بنویسم تا خود صبح. بنویسم لعنتی. بنویسم با این که دیگر کارد به استخوان رسیده است. بنویسم که کمک کردن دیگر معنای خودش را ازدست داده است. بنویسم که دلم پر می کشد برای لحظه ای نترسیدن. نترسیدن از نترسیدن. بنویسم از عبورت. عبور تو لعنتی.

بماند برای وقت ششم مهر نود و هشت

یک داستان خیلی خیلی کوتاه

بنویسم ,نمی ,تو ,لعنتی ,نترسیدن ,عبور ,بنویسم از ,بنویسم که ,بنویسم بنویسم ,نمی رود ,مرگ تو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آرشیو قالب وبلاگ پورتال نظام صنفی کشاورزی خراسان شمالی حمایت از کالای ایرانی شرکت پردیس کود